تسلیت قلب صبور

غم عشق

 



شبی خسته ونمناک بود...گرم صحبت بااوبودم...قلبم به شدت میتپیدواو...دستان سردم رادرمیان دستان پرقدرت خویش میفشرد...

گفت:این روزهاچقدرخسته ای؟

گفتم:چه کنم ازدوریش؟؟؟

گفت:دوستش داری؟

گفتم:توچه اندازه عشق می ورزی به بندگانت؟

گفت:بیش ازاندازه...عشق من بی حساب وکتاب است...

گفتم:بارخدایا...قسم به همان عشق...

تنهااورامیخواهم...

گفت:میخواهیش درهرجا؟درمیان آتش ودرباغ خوشبختی؟

گفتم:بارالهی...بی اونفس کشیدن به کارم نمی آید...

پس...تنهابااو...

حتی اگردرقعرچاه هم باشم...

یادرمیان شعله های آتش خاکسترشوم...

من خوشبخت خواهم بود...

خدالبخندزد...

من خندیدم...

ناگهان سایه ای ازدورپدیدارشد...

چشمان خونینم برق زدند...

اوبود!

به سویم آمدولبخندزد...

خدابازهم میخندید!

گفت:اودوستت دارد...بی هوس وشهوت...

خدا دستم رادردستش گذاشت وراهیمان ساخت...!
 


تو که ميدوني همه ي عمرو اونجا گذاشتمو رفتم
تو که ميدوني بجز آغوش تو جايي نداشتمو رفتم
اگه رفتمو تو سراغمو نميگيري هنوزم که هنوزه
اگه به جز خودم کسي نيست که دلش براي من بسوزه
نه نميدوني آخه همه ي غمامو به تو نگفتم
نه نميدوني آخه نخواستم از چشم تو بيافتم
نه نميگفتم آخه تحمل غمه منو نداري
نه نميگفتم آخه ميترسيدم بري تنهام بذاري
بگو فهميدي وقتي ميرفتم نگرون خودم نبودم
غمه آيندت بدجور نشسته بود توي همه ي وجودم
اگه تصويري که ازم توي ذهنت بودو و خرابش کردم
به خاطر خودت ديگه ازم نخوا که پيشت برگردم
نه نميدوني آخه همه ي غمامو به تو نگفتم
نه نميدوني آخه نخواستم از چشم تو بيافتم
نه نمي گفتم آخه تحمل غمه منو نداري
نه نمي گفتم آخه ميترسيدم بري تنهام بذار
 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:,ساعت 12:41 توسط حسن وند| |


Power By: LoxBlog.Com